سازندگی ترس
ترس احساسى است كه در انسان نيروهايى را به حركت وا مى‏دارد و او را به كارهايى وادار مى‏نمايد و به نيرنگ‏ها و فرارها و يا به حركت و پيشرفت و پرهيزكارى و كنترل هوس‏ها مى‏انجامد،
و گاهى اين احساس باعث از دست دادن نيروها و شكست روحيه و ظهور جنون است و به همين خاطر است كه عامل ترس پيچيدگى و مشكلاتى دارد و چه بسا دچار افراطها و تفريطهايى بشود.
آنچه را كه نمى‏توان به طور كلى نفى كرد، لزوم اين احساس براى تكامل شخصيت است.
ترس‏ها تا اندازه زيادى از اميدهاى دور و دراز و لوس‏گرى‏ها و تيز بازى‏ها و خامى‏ها و سركشى‏ها جلوگيرى مى‏نمايد. شخصيتى كه بى‏باك و نترس بار مى‏آيد و از هيچ چيز واهمه‏اى ندارد، شخصيتى فاسد و خطرناك خواهد شد كه حتى هلاكت خود و اجتماعش را به چيزى نمى‏گيرد.
اصولًا نبود ترس به خاطر نبودن تعلق و نبود علاقه است، به خاطر آزادى و وارستگى از همه مسائل است. كسى كه از هيچ چيز نمى‏ترسد، اگر برايش دلبستگى به چيزى آمد و علاقه به موضوعى پيدا شد، آنچه عامل از دست رفتن و جدايى از محبوب مورد علاقه‏اش مى‏شود، همان باعث و عاملِ تهديد و ترس و وعيد، مى‏گردد و چون انسان با عشق آفريده شده است، پس يك شخصيت معتدل نمى‏تواند بدون محبوب و بدون علاقه باشد؛ علاقه به نفس، به حيات، به خوبى‏ها و به كمال‏ها و جمال‏ها.
و در نتيجه اين شخصيت وابسته و متعلق، نمى‏تواند بدون ترس و خالى از اين احساس باشد. و اين ترس باعث كنترل و پرهيزكارى و خوددارى از كارهايى است كه محبوب را از دست مى‏گيرد و باعث‏ آمادگى و سازندگى عواملى است كه به محبوب مى‏رساند.
البته اين سازندگى‏ها و اين خود دارى‏ها و كنترل‏ها، وابستگى كاملى به نوع ترس و مقدار ترس و شخص دارند؛ اگر ترس از جرم و مخالفت قانون باشد، نه از شخص و از قلدر و از ظلم و اگر ترس در زمينه وابستگى و علاقه باشد و اگر به مقدار طبيعى و لازم باشد و اگر شخص ترساننده هميشه يك بعدى و خشن و شخص ترسانده شده، هميشه تو سرى خور و تحقير شده نباشد، اين ترس جز حركت و كنترل و خوددارى و سازندگى، نتيجه‏اى ندارد.

آنجا ترس باعث فرار و نيرنگ و خيانت و دروغ مى‏شود كه مداوم بوده و ترساننده يك بُعدى باشد و ترسانده شده، علاقه‏اى نداشته باشد و محبتى نديده باشد. لذا دستور است كه هنگام تهديد، يكى بترساند و ديگرى اين ترس را توجيه كند و اين عمل را توضيح دهد و كودك را از جرم خود آگاه كند و به او محبت نمايد.